برایم بخوان اسمانی ترینم
که خسته از اوازه های زمینم
به من بال انجا رسیدن بخشا که دیر است اینجا نشینم
کس جز خودم اشنایم نشد اه...
غریبه ترین مرد این سرزمینم
چون ائینه با هر که رو راست بودم
به من ضربه زد سنگ شد هم نشینم
صدا در این خاک باب دلم نیست
برایم بخوان اسمانی ترینم